و خب اون روز بازم پیام داد.. چهارشنبه.. سعی کردم بازم باش صحبتو کش بدم.. و خب اونم شروع کرد به تعریف کردن یه سری چیزا.. سعی کردم توجهمو نشون بدم.. ولی توی ابراز همدردی باز خیلی خوب نبودم.. این همدردی کردن با دخترا کار سختیه.. ینی چی که نمیتونی بگی اشکالی نداره..؟ ینی چی که نمیتونی توصیه منطقی بکنی..؟ هر چند دارم تمرین میکنم..! اما شایدم واقعا باهاش احساس همدردی نمیکردم..؟ به طور کلی به نظرم صحبتامون خوب بود.. و حالا شاید نوبت من باشه که این بار بش پیام بدم..
اما میدونی.. مهم نیست طرف چقد بات خوبه.. یا چقد خوشگله.. وقتی واقعا بش اون حسی که بایدو نداری.. هر چقدم بخوای نمیتونی بری سمتش.. مگر اینکه بخوای ازش استفاده کنی.. که من اینطوری نیستم.. ولی مگه احتمال اینکه یه همچین حسی از اولش دوطرفه باشه چقدره..؟ پس باید یکم به این قضیه فضا داد تا شاید تو ام کم کم اون حسو پیدا کنی.. با این حال باز برای برداشتن قدم هایی که باید، مرددم..! نباید از ریجکت شدن بترسم.. با اینکه احتمالش خیلی کم به نظر میاد.. اما میدونی..؟ بعدش دیگه به حسم کم اعتماد تر میشم.. ترس از اتفاقای بعد از قبول کردنشم که جای خود دارن..!
شاید بهترین راه اینه که تا جایی که میتونی فقط باش مهربون باشی.. چون اون آدم خوب و مهربون و البته خوش سلیقه لیاقت خیلی چیزای خوبو داره.. و بعدا ناراحت میشی اگه بدونی ناراحتش کرده بودی..!