تاروت

فال هایی که گرفته بودم واسه خودم چند وقت گذشته.. و حتی برای ز..! نتایج خیلی حیرت انگیزی داشتن.. ز. هم خیلی تایید کرد و خوشش اومد :) این منو به فکر وا داشت که بیشتر این مساله رو در نظر داشته باشم.. اینکه فالای خوبی میگیرم من.. البته باید حد و مقدارش رو هم رعایت کنم.. چون انرژی آدم انگار گرفته میشه و گیج و منگ میشی وقتی زیاد فال میگیری..! ولی خب به هر صورت.. هفته قبل یه سری کارت تاروت خوشگل سفارش دادم.. که هفته بعد به دستم میرسه.. و خیلی منتظر دیدنشونم :)

اکس هیلر

یه مدتی باهم صحبت کردیم.. و بعد آخر تصمیم گرفت برگرده به اکسش..! نمیدونم چطوریه این چه حسیه..؟ که برگردی به کسی که هیچ ارزش و احترامی واست قائل نبوده.. و خیلی ازش مینالیدی و ناراحت بودی.. من خودم آدم عاطفی ای ام ولی احمق نیستم.. نمیدونم.. ولی یه چیزیو مطمئن شدم که هیچ وقت نباید گارد سیاستتو بیاری پایین..! شاید راز اون اکس ها همینه..

دو سال پیش دقیقا همچین موقعیتی داشتم.. یکیو به اکسش بر گردونده بودم..! این دفعه ولی خودمو ناراحت نکردم و نمیکنم.. ولی خیلی مطمئن نیستم که این تکرار چی رو میخواست بهم یاد بده..

امشب شب ولنتاینه و پر از صدای ترقه و فشفشه..! بدون توضیح خاصی که بخوام اضافه کنم :)

جذب

فهمیدم پستی که 22 دی گذاشته بودم و آرزو کرده بودم.. توی 17 بهمن پستی گذاشتم که برآورده شده :) و این واقعا یعنی جذب :) و چقدر حس میکنم که قدرت جذبم قوی شده..

من برنامه نویسی بلدم

این مدت به این فکر کردم که چی شد که بعد از تابستون من تغییرات مثبت زیادی تو شخصیت خودم دیدم..؟ اعتماد به نفسم بیشتر شد و تمایلم به بروز دادن خودم و ارتباط با آدما.. یکی از مواردی که الان به ذهنم میرسه و به نظرم خیلی مهم و موثر بوده تموم کردن دوره آموزش پایتون بود.. شاید قبلا هم اینجا بهش اشاره کرده بودم.. به اینکه من یادم میاد که از زمانی که 11 یا 12 سالم بود عشق و رویای برنامه نویسی رو تو سر می پروروندم و به کار های مختلفی که میشه باهاش کرد فکر میکردم.. علیرغم تلاش هایی هم که کرده بودم نتونسته بودم به اون مرحله ای خودم رو برسونم که بگم آره من برنامه نویسی بلدم..! خیلی دوست داشتم که بتونم این جمله رو بگم و انگار برام مثل یه عقده شده بود.. یا یک نماد و نشونه ای از نتونستن..! و تابستون حس میکنم بالاخره بهش غلبه کردم و تونستم اون جمله ی من برنامه نویسی بلدم رو واقعی کنم.. اما هدف و آرزوی من در برنامه نویسی به بلد بودن صرفش منتهی نمیشد.. من دوست داشتم چیز هایی رو باهاش خلق کنم.. این اواخر میشد گفت که هدفم خلق اپ های موبایل بود.. چیزی که با پایتون نمیشد انجامش داد و علیرغم تلاشی که براش کردم با فریم ورک ای به اسم Kivy خیلی جالب نبود.. اون موقع دو راه جلوم بود.. سعی کنم با همین پایتون که برای یاد گرفتنش وقت گذاشتم یه کارایی بکنم و از این مهارتی که دارم استفاده کنم یا اینکه نه حالا برم جاوااسکریپت یاد بگیرم و بعد React Native تا بتونم به اون هدف نهایی برسم.. اولش برای مدتی راه اولو انتخاب کردم.. سعی کردم ربات تلگرام بسازم که به لطف ایران و ایرانی بودنم یه گیر و گورایی توش بود برای گرفتن APP ID و API hash و یه همچین چیزایی.. که البته شاید هم همون موقعا با یه سری گیر هایی مواجه شده بود.. بعدش هم selenium یاد گرفتم و دوست داشتم web scraping کنم و یه کارای این مدلی.. که اون هم چون ایدم نسبتا سنگین بود و بعد از چند هفته وقت گذاشتن هنوز کلی کار داشت، تصمیم گرفتم همون برم سراغ گزینه دوم یعنی ساخت اپ های موبایل..!

حالا امشب آموزش React Native البته تمام نمیشه.. ولی به اپیزود 83 ام خودش میرسه.. یعنی جایی که اپ سوم رو هم میسازه و دیگه اون 25 قسمت باقی مونده یه سری نکات اضافی ان و اپ جدیدی شروع نخواهد شد.. و این جا این برای من به معنی پایان دوره است.. 25 قسمت بعدی رو هم قطعا میبینم ولی این جا جاییه که میتونم بگم من این فریم ورک ری اکت نیتیو رو هم بلدم..! پس من دیگه به آرزوی چندین ساله خودم رسیدم..! یعنی کسب این توانایی.. و حس میکنم از امشب عزت نفسم، اعتماد به نفسم و توانایی و تمایلم برای بروز دادن خودم بیشتر هم خواهد شد..!

باید اشاره کنم یکی دیگه از اون چیز هایی که ناقص مونده بود و یه جور حس بدی بهم میداد همون لنز 50 میلی متر نخریده ای بود که فکرش همیشه اذیتم میکرد.. از تابستون 99 که دوربینمو خریدم با لنز کیت.. اون موقع قیمت لنز 1500 بود و من 500 کم داشتم.. و هی گرون تر میشد و بهش نمیرسیدم.. بخاطر همین همیشه این حسی که اون هدفم برای عکاسی ناقص مونده باهام بود.. مثل یه کار نیمه تموم.. اما حالا اون هم برطرف شده خداروشکر.. و حالا من کار نیمه تموم اذیت کننده ای به ذهنم نمیرسه دیگه :)

گوش شیطون کر این روزا روزای خوبی ان.. در زمینه تعادل انرژی هم نتایجی که مدت ها دنبالشون میگشتم رو هم تونستم راه های رسیدن بهشون رو پیدا کنم.. یعنی برای مدتی اون نتایج به دست اومدن.. هرچند حالا کمی فاصله گرفتم ولی میدونم که رسیدن بهش دیگه کار سختی نیست :) همه اینا برای من پر از لذت و خوشحالی ان :) خداروشکر..

به دست آورده شده

وقتی یه چیزی رو به دست میاریم از چشممون میوفته.. این ویژگی مخصوصا در من خیلی زیاده..! زمان زیادی در آرزوی یاد گرفتن مهارتی برای ساخت برنامه های اندروید بودم.. حالا که به کمک React Native بیشتر از هر وقت دیگه ای بهش نزدیکم یهو فیلم یاد Flutter کرده و فکر میکنم باید ریکت رو بذارم کنار و برم از اول زبان Dart یاد بگیرم و بعدشم فلاتر..! ولی باید رو ذهنم کار کنم که زیاد سخت نگیرم و از وقتی که گذاشتم و چیزی که یاد گرفتم نهایت استفاده رو ببرم :) همینو خوب یادش بگیرم و توش ماهر بشم و به شاخه دیگه ای نپرم :)

فرانسوی

فرانسویا خیلی بد برنامه نویسی یاد میدن..! با اون لحجه هاشون.. قبلا یکیشون منو از Kivy زده کرد.. حالا این یکی از React-Native.. کیوی واقعا ام به درد نمیخورد.. ولی امیدوارم درباره ری اکت این نتیجه گیری رو نکنم..!

پنجاه 1.8

دیروز بالاخره لنز 50 ام به دستم رسید :) چیزی که از 99 میخواستم بگیرم ولی هی نمیگرفتم یا نمیشد.. خداروشکر :)

ترم 1

پروژه شبیه سازی ام تحویل دادم و دیگه کاری از ترم 1 باقی نمونده :) ترم دیگه قطعا باید بیشتر و بهتر کار کنم.. ولی خب بازم از عملکردم راضی بودم :) فقط باید حواسم باشه هم گروهیم دیگه کـ.ـصشر نباشه..!

admit

دیروز صبح با ز. یه صحبت خوبی داشتم.. فهمیدم برداشتم ازش درست بوده، از اینکه خیلی آدم سیاسیه..! یه چیزایی تعریف کرد از این ویژگیش ولی گفت همیشه فکر میکرده که این یه چیز منفیه..! الکی..! از این که قضاوتم درست بوده خوشحالم.. و از این که تونستم بهش بگم که دربارش چی فکر میکنم.. گفت اینو قایمش میکنم و نزدیک ترین دوستامم ازش خبر ندارن..! این باعث شد اعتمادم به حسم زیاد بشه :)

جادو

اغوا شدن مثل یه جادوعه.. بعضی دخترا جادوگر.. زندگی بی اندازه متفاوته وقتی یه طوری عمل میکنی که نسبت به این جادو حساس بشی و اجازه بدی برانگیختت کنه.. اجازه بدی بهت انگیزه بده.. گاهی جهت بده.. من تا همین اواخر این حس رو نتونسته بودم درک کنم.. ولی الان عاشقشم..!