فعلا
فعلا چیزی که میخوام نیست.. ولی خب..!
فعلا چیزی که میخوام نیست.. ولی خب..!
من دچار تردید میشم.. و یه جورایی ناراحتی.. وقتی کسی ازم تعریف میکنه یا چیز خوبی دربارم میگه..! احتمالا به خاطر اینه که خودمو لایق اون تعریف نمیدونم.. و خب همونطور که خودمم حدس میزدم:
People have trouble accepting compliments for a number of reasons… It can also be caused by feelings of low self-esteem, or by going through life without experiencing positive feelings of gratitude...
ولی خب دارم تلاش میکنم که حواسم بهش باشه.. و فکر میکنم نسبت به قبل بهتر شدم درباره اش :)
بعد از هزاره و یک وعده وعید پوچ و خیال خام.. خاله فاطی جون نشد پولدار.. و ما به هیچ کدوم از حرفاش هم نرسیدیم.. پس بهتره با طناب نداشته اش اصلا سمت چاه نرم.. چون اصلا معلوم نیست چه گوهی میخوره.. بعید نیست اصن به جهت کـ.ـسکشی ای خالگی ای چیزی بگیرنش.. و به طور مشخصی مایه آبروریزی بشه کلا..
ر. همون که تو آخرین خواب اشاره شدم هم بود.. پیام داد که دوستم فلان کارشو کمکش میکنی و این داستانا.. منم گفتم که نه وقت نمیشه و بذا خودش انجام بده و این صحبتا..! ولی بعدش دیگه شاید روش نشد احوال پرسی نکنه :) بعد دیگه ولی فک کنم بیشتر از یک فاکین ساعت داشت صحبت میکرد و ول نمیکرد.. این اخرا ام ی ویسشو با ی لحن مشمئزی گرفت که دیگه موهای تنم سیخ شد و دیدم که خیلی خسته ام از دستش.. و ویساشو دیگه خیلی با دقت گوش و جواب ندادم.. و در یک اقدام نسبتا یهویی و به موقعی دیگه متوجه شد و گف بای و رفت :)
حالا این با یه خداحافظی خوشحالم کن mellow بدون به زبون اوردن که هیچ.. اینکه انقد جدیدا حس میکنم قدرت جذبم بالا رفته رو خوشوم میاد ازش :) وایبم خوب شده گوش شیطون کر..! شایدم چشم اون دجال کور که دیروز که داشتم از متن اینجا بکاپ میگرفتم همین طوری به چشمم خورد که هر چی به این فحش خارمادر حواله کرده بودم سیر نشده بودم..! لامصب ی تاثیر خیلی تـ.ـخمی ای رو کل زندگیم گذاشته بود با اینکه همیشه خیلی ام حواسم بهش بود و بدبین بودم بهش از همون ثانیه اول که دیدمش..! که از ی جایی ب بعد هر چی بیشتر ازش فاصله گرفتم حالم بهتر شد.. یه روز اگه تو تلویزیونی چیزی عکسشو بزنن بگن آنتیکرایستو با اون چشای باباقوریش پیدا کردیم همینه بیاید ادرار کنید بش من تعجب نمیکنم..! فقط ام من ازش بدم نمیومد.. یه دانشگاه ازش متنفر بودن.. هیچ کی ام نمیدونست دلیلش چیه واقعا.. فقط حتی اسمشم که نمیدونستن وقتی میدیدنش میگفتن عه این..! خلاصه که گور پدر نداشته اش.. وایب خوب.. وایب خوب :)
دو قسمت از Dahmer رو دیدم.. خوبه.. مخصوصا اینکه نکته آموزنده یا به خصوصی نداره که وسطش ذهنمو درگیر کنه.. نسبت به اون دوتا فیلمش که دیده بودم بهتره واقعا..
راستی پریروز نازنین گفت میخواد تولد بگیره.. یه جوری حرفشو شروع کرد که انگار هیچ وقت تولد نمیگرفته..! گفت فردا که یعنی دیروز بوده باشه میگیره به جای 29 ام.. گفت خیلی جات خالیه و اینا :) و بهش تبریک گفتم.. و یادم افتاد ازم بزرگ تره :) و شاید اینم یکی از چیزاییه که جذابش میکنه..! البته نه ربط آنچنانی نداره.. آدم دیدم 10 سال ازم بزرگ تره ولی از مخ و درایت کاملا تعطیله و خوشم نیومده واقعا..
پ.ن: وقتی انقدر دقیق اطلاعات مینویسم یکم خوب نیس.. دوست ندارم کسی که نباید اینجا رو ببینه.. میدونی..؟
اگه تو جنگل یه درخت بیوفته.. و کسی نباشه که صداشو بشنوه.. آیا اصلا صدایی میده..؟
خواب دیدم.. یه جایی بودم.. یه سری دخترای دانشگاه شاید بودن.. ر. ولی بود.. با اندکی تغییر البته.. کنار اون وایساده بودم و خودشو هی میچسبوند به من و تو ذهنم داشتم به نرم بودنش فک میکردم.. ولی اون اکراهه ام بام بود که نمیخواستم دیگه ادامه بده.. داشتیم عکس میگرفتیم دسته جمعی.. بعد دیدم یکی عکسو که نگاه کرد گفت فقط نیما چه دافی شده.. یا یه همچین چیزی.. و یه جمله افسوس دار که حیف که اینهمه مدت نمیدونستیم یا حیف که اوکیش نکردیم یا یه همچین چیزی.. بعد من عکسو نگاه کردم.. من بودم.. منه 98 طور با مقداری تغییر.. a bit queer.. ولی خوشم اومده بود از چیزی که دیدم.. بعد ولی یه طوری شد.. انگار من اون آدم توی عکس نبودم و الان که متوجهش شده بودم تازه داشتم میدیدمش.. دنبالش میگشتم و سعی میکردم باش حرف بزنم.. ولی اون انگار بام قهر بود.. انگار ناراحت بود که این همه مدت ندیدمش.. یا اینکه بهش جواب ندادم و بی محلی کردم بهش.. بعدش اومدم خونه.. اونم اینجا بود.. اینجا انگار میشناختنش.. مثل یه بچه دیگه.. میگفتن همیشه اینجا بوده تو نمیدونستی..؟ و من داشتم فکر میکردم تو کدوم اتاق بوده..؟ تختش کجاست..؟ ولی هر چی فکر کردم نفهمیدم.. یه لحظه فضای پشت کمد اتاقم اومد تو ذهنم و انگار جوابو پیدا کرده بودم.. به حرفام گوش نمیداد و هر جا دنبالش میرفتم فرار میکرد.. میخواستم بهش پیام بدم.. دادم.. نگاه کردم ببینم اکانتش چی بوده به کی دارم پیام میدم.. دیدم تو Saved messages واسش پیام نوشتم..!
و وقتی سرچ کردم تعبیر برادری که گمشده بوده و پیدا شده هم گفته بود که این نشون دهنده ی خودتونه.. بخشی از خودتون که گم کرده بودین یا فراموش کرده بودین..
و آره.. من اونو یادم رفته بوده.. از دانشگاه به بعد.. بخاطر آدماش.. بخاطر اتفاقاش.. یکی دوبار یا شایدم بیشتر بار دیگه ام حس کرده بودم که این مساله مهمیه.. این دلیل اینه که گاهی میبینم که من نمیتونم خودمو قبول کنم.. یادم میره چرا خودمو دوست دارم.. و باعث میشه با خودم مشکل داشته باشم.. این چیزیه که بهراد هم میگفت.. ولی من نمیخواستم بهش گوش بدم.. ولی آره راست میگفت.. و باید این قضیه رو بهش رجوع کنم.. که شاید دلیل یه سری چیزا رو بفهمم.. آره بخاطر همین بوده که من به سمت آیدا کشیده شدم.. و بعد دلم نمیومد ازش جدا بشم.. آره بخاطر همینه که من درباره بقیه مواردی که بوده فعال نبودم و نیستم و جدی ندیدمشون و دربارشون فکر نکردم.. بخاطر همینه که آخر هر داستانی همیشه یه "تهش که چی" بزرگ هست.. چون درباره این موارد عادی من شور خاصی ندارم.. برام فان نیست.. به جای اینکه خوشحالم کنه تو وجودم یه حس غمی ایجاد میکنه.. میدونی..؟
ببینم میتونم نشونش بدم چطوری میشه سریع و مفید بیس یه نرم افزاری مث فتوشاپو یاد گرفت که انقد با پاورپوینت کار نکنه و حسرت پورتفولیو ها رو نخوره و تحت تاثیر کورسای پرطمطراق کـ.ـسشر کودن پرور ایرانی قرار نگیره..؟
اما میدونی..؟ نمیدونم چرا انگار حس میکنم وقتی سوبره پتانسیل یابو برداشتنش زیاده..
شاید اینکه سعی میکنم همه چیز رو توی برقراری تعادل خلاصه کنم غیرهوشمندانه باشه.. شاید.. ولی تا اینجا که به نظر جامع میاد..
بوی برگ ها رو درآوردن باز.. بوی خیلی مورد علاقه من.. تو برگ درخت یعنی هیچ ماده ی آرامش بخشی نیست..؟
فکر کردم.. و به این نتیجه رسیدم.. که اگه دورت پر از یه چیز مضره.. یعنی محیط اطرافت از اون چیز اشباع شده.. و احتمالش هست که تورو درگیر کنه.. باید تعادلشو برقرار کنی.. باید باعث بشی هر بار یه نفر درگیر بشه.. اینطوری اون دفعه به تو نمیرسه.. فکرشو که میکنم تو داستانای مختلف زیاد بهش اشاره شده.. اگه بعد از شناختن روند و نظم دنیا، کل اش هم نه، یه بخش خاصش کافیه.. باهاش کنار بیای.. بهش کمک کنی.. اون دوستت میشه.. بهت آسیب نمیزنه.. میتونی ازش کمک بگیری..! تو همون بخش خاص.. و هر قسمت دیگه ای که بفهمی چطور داره کار میکنه..
برای اینکه یه مساله نتونه حالتو بد کنه، ناراحتت کنه و روت تاثیر بذاره.. باید بدترین حالتشو در نظر بگیری.. و بگی که خب اینم حتی اگه بشه چیز مهمی نیست.. فهمیدم این کاریه که من همیشه میکنم.. سعیدم همینو میگفت.. اینطوری کمتر توسط چیزای مختلف آشفته میشی.. اما بعضی وقتا نمیدونی بدترین حالتش دقیقا چیه.. چندین سناریو تو ذهنت میاد و این میتونه حالتو بد کنه.. چون تو نمیدونی کدومش از همه بدتره و خودتو باید با کدوم آروم کنی.. شاید بهتره این طور وقتا کلا اهمیت ندی بهش.. کلا از بیخ بندازیش بیرون از ذهنت..
اینکه عزت نفس داشته باشی یه چیزه.. self esteem..اعتماد به نفس یه چیز دیگه.. self confidence.. اطمینان خاطر ولی کلا یه چیز دیگه اس.. confidence..
اگه میگن که در همه چیز خدا هست و قابل دیدن هست.. اگه میگن سنت های غیرقابل تغییر خداوند.. اگه میگن در زمین خدا مهاجرت کنید.. یعنی مکان های بیشتری رو ببینید.. اگه میگن داستان ها و سرگذشت پیشینیان مهمه.. یعنی زمان های بیشتری رو ببینید..
ببینید تا شاید بفهمید.. بفهمید تا خاطر شما به اطمینان برسه.. و این حس اطمینان خاطر علاوه بر اینکه برای خود فرد خیلی خوبه، وایب خیلی خاصی رو هم میده..
به خاطر تو ام که شده، نویی که بهم وایب خوبی میدی.. حتی اگه چیز خاصی ام اتفاق نیوفته.. ولی خودمو درست میکنم.. تو..
گل آتیش روی لب هاته خوشگلی والا.. عجب لب هایی داری والا.. تو با اون داغ لبات سوزوندی دل مارو..
دل من عاشق چشماته.. خوشگلی والا.. عجب چشمایی داری والا.. تو با اون برق چشات لرزوندی دل مارو..
لعبت، شاهین
شما هر چیزی رو که بخواید میتونید برید درباره اش تحقیق کنید و اطلاعات جمع کنید.. فقط باید روش تحقیق رو کسی بهتون یاد بده و منابع لازم رو در اختیارتون بذاره.. و من به این حرف اینو اضافه میکنم که خب Obviously باید بدونی دقیقا دنبال چه چیزی هستی و علاقه داری چی رو یاد بگیری.. به طور کلی شنیدن و دونستن این قضیه منو خیلی خوشحال کرد..
از متدای manipulation این Tyrell خوشم میاد.. و البته این تنها کسی نیست که همچین کارایی میکنه.. به عنوان مهارت خیلی لازم بهش اشاره میکنه.. خیلی از شخصیت هاش مهارت هایی یا قوانین خاصی دارن.. در صورتیکه اغلب مردم دنبال همچین چیزایی نیستن.. از خودم میپرسم اون چقدر تونسته بود با این ارتباط برقرار کنه..؟ احتمالا با اینم مث چیزای دیگه سطحی، سرسری و بدون تمرکز برخورد کرده..؟ در حد استفاده اش که اصلا هیچ وقت به نظر نمیاد.. با اینکه تیز و باهوشه.. ولی خب همچنان منو به شک میتونه بندازه..
Mr Robot S1 E6
بخند و تو چشام نگاه کن بگو ازت بدم میاد.. و من بدونم منظورت این نیست :)
اگه دختر باشی و در زیبایی خاص باشی میتونی شکرگذار باشی.. ولی اگه پسر باشی باید در دانایی خاص باشی تا بتونی شکرگذار باشی.. من این طور فکر میکنم..
یه چند روز فوکوس کنم روی وایب مثبت ببینم یکم اوضاع اطرافم بهتر میشه یا نه.. یادمه چند وقت پیش خیلی تاثیرشو حس کرده بودم :)
یه آهنگی بود و البته هست به اسم رنگی.. از رض.. فقط همینو گوش دادم ازش و خیلیم قشنگه.. یه حس خیلی خاصی داره.. یه مدتی خیلی روش قفلی بودم.. بعد از اون شبی که اولین بار گوشش دادم.. فک کنم بهش اشاره کرده باشم اینجا.. دوسه روز پیش یه ویدیو ازش دیدم.. بوی پاچه خواری میداد.. ولی یه چیزشو درست میگفت.. اون بخشی رو که مشکل ایران خود مردمشن.. اینکه اگه میبینن یه چراغی تو کوچشون خرابه خودشون هیچ اهمیتی بهش نمیدن.. نمیدونم شاید بحث اهمیت نباشه.. ممثلا این اطراف یه ساختمونی هست که متوجه شدم چراغ راه پله اش خرابه.. از این ساختمونای نسبتا بی کیفیته.. ولی خب در هر صورت یه سری آدم تو واحداش دارن زندگی میکنن.. این هر شب چراغای راهرو هاش روشن خاموش میشن.. از دور که نگاه میکنی کاملا مشخصه.. تو هر ده ثانیه چندین بار توی طبقات مختلفش روشن و خاموش میشه.. و این نشون میده ساکنین اون ساختمون همشون گاون و حتی یه نفر هم بینشون نیست که براش مهم باشه.. یعنی هیچ اهمیتی حتی به محل زندگیشون هم نمیدن.. هر کدوم از اینا هر جایی از جامعه به هر کار یا چیزی که مشغول باشن قطعا اون جارو هم ریدن.. و این ایرانه.. مشتی که ساختمون باشه نمونه ی خروار..
پول دولت آدمو یا کـ.ـصخل میکنه یا فاقد هرگونه شعور و شخصیت.. از اینایی که سر کار دولتی ان بپرسید..!
یکی از نشانه های حماقت اینه که یه چیز خوشایند براش تعریف میکنی و اون برات به یه چیز اعصاب خورد کن تبدیلش میکنه..
سال ها هر چی تلاش کردم از این نرده بون برم بالا دوباره افتادم پایین.. خیلی چیزها رو درباره اش.. درباره خودم نمیدونستم.. و حالا فهمیدمشون.. ده ها امید و آرزو.. و صدها خاطره ی من به این نرده بون مربوط میشن.. امروز من بیشتر از همیشه میدونم.. میدونم که توانم برای بالا رفتن بیشتر از همیشه اس.. فقط امیدوارم دیگه چیز جدیدی برای دونستن وجود نداشته باشه.. امیدوارم عیبایی که به دلیل این ندونستن ها و نتونستن ها در من به وجود اومده رو بتونم برطرف کنم..
پولای اون شوهرتو بذار جیبت کـ.ـونو تنگ کن یه کاری واسه دانشگاهت انجام بده ریدم تو اون مدرکی که تو داری میگیری نگار.. این و یه چنتای دیگه همین طوری مهندس میشن.. جاهای دیگه یه سریای دیگه یه چیزای دیگه میشن.. بعدم میگن چرا ما زنا رو کار بمون نمیدید پول بمون نمیدید دک دستمون میخواید بدید فقط..!
توی تحقیقاتی که برای پایان نامه ام انجام میدم متوجه شدم که چیزی به نام SAD یا همون Seasonal Affective Disorder وجود داره که به خاطر کمبود نور آفتاب تو بعضی ماه های سال ایجاد میشه.. کمبود نور آفتاب باعث کاهش سروتونین و افزایش ملاتونین میشه که اینا تاثیرات زیادی روی جسم و روان افراد دارن.. احساس خستگی، افسردگی، احساسات منفی، عملکرد ضعیف.. همچنین OCD و Social anxiety و این جور چیزا میتونه به خاطر پایین بودن سطح سروتونین اتفاق بیوفته.. و من مثل یه خفاش از آفتاب دورم.. مخصوصا مواقعی که لزومی برای بیرون بودن تو ساعات آفتابی نباشه.. ولی این نور شدید خیلی فوایدی داره که باید ازشون بهره ببرم..!
و اینکه آره.. معماری همینقدر وسعت داره.. اما حیف که متوجه شدم کارای تحقیقاتی نسبتا کمی توش انجام میشه و به خاطر همین فاند و اینا تو دانشگاها آنچنان خبری نیست..!
نازنین فعال شده و روزی 6 بار پیام میده :) منم سعی میکنم اگه چیزی به ذهنم رسید براش بفرستم یا بهش بگم و اینا.. که تعادل برقرار بشه مثلا و این داستانا..
دیروز ولی لینک یه پادکست برام فرستاد که خیلی خوب بود.. یه معمار ایرانی که خیلی خرخون و فعال و ایناس و توی MIT و Georgia Tech ارشد و دکتری گرفته..! و خیلی کلا مسیر خوبی رو طی کرده و گرایشش اون چیزیه که نازنین دوست داره و منم همین طور.. چیزای جالبی گفت حتی درباره یه سری ایراداش.. اینکه ADHD داره یا High functioning anxiety داره و این باعث میشه شروع کارشو به تعویق بندازه.. دیدم یه سری از چیزایی که میگه رو منم دارم و کاملا میفهمم که چی میگه.. و اون این ویژگی ها رو به عنوان نقاط قوت هم بهشون نگاه میکرد و میگف یه جاهایی باعث پیشرفتش شدن..! عشق tech عه و کلا خیلی فعال و باهوش به نظر میومد.. خیلی حس خوبی گرفتم ازش.. و کاش بتونم ساعات کار مفیدمو خیلی بیشتر کنم که به احساس پیشرفت کردن و تلاشی که میخوام برسم.. و بعد به موفقیت :)