شاد یا غمگین
آیا من یه آدم بی خیال و شادم..؟ یا با مسخره بازی سعی در پنهان کردن چیزی در درونم دارم..؟
آیا من یه آدم بی خیال و شادم..؟ یا با مسخره بازی سعی در پنهان کردن چیزی در درونم دارم..؟
به راستی یه آدم پخته ی با سیاست باهوش کاریزماتیک متناسب برازنده ی قابل اعتماد طولانی مدت بزرگ تر از خودت که وقتی به آیندت باهاش فکر میکنی یه جاده صاف قشنگ با تک درختا و مناظر اطرافش به ذهنت میاد..؟ یا یه آدم ساده که از نظر جنـ.ـسی فقط بهش جذب شدی و وقتی آیندتو باهاش تصور میکنی اینه که یه اشتباهی مرتکب شده بودی که توش موندی..!
چرا اولی نه..؟ شاید چون هنوز وقتش نیست.. شایدم چون هنوز وقت اینکه تو خودتو واقعا واقعا جمع و جور کنی نیست..! چون راحت به دست نمیاد..
حالا این خوابه رو میخوام بکشم یه چیزای مهمی که ازش یادمه رو.. اون هفته یه روز نشسته بودم یکی گفت عه یه دختری خودشو تو مترو کشته انداخته جلو قطار.. بعد من یه لحظه یهو یه چیز محوی یادم اومد که من دیشب همچین چیزی دیده بودم..! بعد اون شب خواب دیدم که فلانی تو اینستا فالوم کرده و این صحبتا.. و فرداش دیدم که بعله زنگ زد.. و اتفاقا گفت تو اینستا ریکوئست دادم بهت..! در حالیکه اصلا فکر هم بهش نکرده بودم.. و اینکه پس پریشب خواب آ. رو دیدم که یه لباس تنگ مشکی تنش بود و یه متر خیاطی هم دست من که دور کمر و باسنشو داشتم اندازه میگرفتم :/ و بعدش انقد باش لاس زدم که درآورد..! و امروز دیدم تو دیلیش یه عکس گذاشته با همچون لباسی.. دقیقا مث چیزی که تو خواب دیدم..! خلاصه منم میخوام مثل ز. اهمیت بیشتری به خوابام بدم.. و کلا به این جور مسائل.. مخصوصا به خودم..! و رشد بیشتر خودم.. تو زمینه های مختلف..
دیشب خواب دیدم با ز. رفتم بیرون.. علیرغم اینکه آخرش تو خوابم دلخور شده بود و قبل اینکه باهاش خدافظی کنم رفته بود صبح که از خواب بیدار شدم حس خیلی خوبی داشتم خیلی خوشحال بودم.. فک کنم خوابه نکته مهمی رو میگفت.. خیلیا تو خوابم بودن که حواسمو از ز. پرت میکردن.. و مزاحمت ایجاد میکردن.. و آخرش من نتونستم درست باش وقت بگذرونم.. به اندازه کافی محکم نبودم.. و همه مزاحمایی که دورم بودن رو نروندم که فقط با اون باشم.. در حالیکه اون اولش خیلی مهربون و خوشحال بود و روز قشنگی میتونست باشه..! فالی که میگیرم هم همینو میگه.. تو سوالایی که کردم این چند روزه seven of wands در اومده..!
یکی از قسمتای رادیو راه مجتبی شکوری درباره ی سهراب سپهری بود و تغییر دیدش به دنیا و زندگی.. یه جاییش یادم به زمانی افتاد که اوایل 403 یا شایدم اواخر 402 یه بار یه شب تو خیابونای خلوت راه میرفتم و به جلو که نگاه میکردم همه چیز به نظر قشنگ میومد و به پشت سرم که نگاه میکردم همه چیز تاریک و زشت به نظر میومد.. حس میکردم توی زندگیم هم رو به جلو که میرم همه چیز قشنگ تر به نظر میاد و با سالهای قبل و خاطرات قابل مقایسه نیست.. کلا از این اپیزود یا اپیزودای دیگه ی رادیو راه چیزایی زیادی یاد گرفتم و فهمیدم قبلا هم با خوندن، گوش دادن یا همین نگاه کردنا و فکر کردنا چیزای مهم زیادی یاد گرفته بودم..!
فقط باید خودم باشم.. داشتم به این جمله فک میکردم که این جمله رو ز. درباره نقاشیای یکی به اسم David Hockney گفت..! و آره.. وقتی من تا اینجاشو خودم اومدم و انتخابای خوبی هم کردم.. چرا خودم نباشم..؟ مهم نیست چندتا جنـ.ـده چی فک میکنن..!
کاش بتونم هی کار کنم هی کار کنم و از فشردگی کارای دانشگاه کم کنم.. این روزا نسبتا خوب دارم از وقتم استفاده میکنم.. سعی میکنم به همه جوانب برسم.. به خودمم همین طور :)
فکر که کردم دیدم تو 403 بود که python رو واقعا یاد گرفتم.. بعد html بعد css بعد javascript و react-native.. حالا هم تو این چند روزه یاد گرفتم چطور از پایتون توی گرسهاپر استفاده کنم.. به زودی دوره هایی رو برای ماشین لرنینگ و این جور حوزه ها خواهم دید..
فقط کاش این وسط این آدمایی که سعی دارن گوه بزنن تو اعصابمو بتونم کلا از بیخ ندید بگیرم..!
جدا باید برگردم به حالت قبلم و بیشتر بنویسم.. اون روز ز. هم یه اشاره ای کرد به این که داره اتفاقاتو مینویسه و یادم افتاد و بهش گفتم که دو ماهیه خیلی کم کار شدم.. شاید چون بیشتر گوش میدم (پادکست) کم تر افکار بهم هجوم میارن و دیگه نیازی نیست بنویسم..؟ ولی خب بازم خوبه..
این دوتا متن مربوط به قبلن که پستشون نکرده بودم..
به سرم زده دوباره برم تو کار ترید.. این بار کریپتو نه.. طلا.. PAXG و این جور چیزا تو صرافیای ایرانی..! ولی اعصاب خوردیشو که یادم میوفته دودل میشم.. قبلش باید بیشتر یاد بگیرم و یه سری چیزایی رو فراهم کنم.. بعدش شاید.. ولی قبلش فقط چک میکنم..
تو این عید واقعا نمیدونم تنبلی کردم..؟ یا حالم زیاد خوب نبود..؟ روزای اولش مخصوصا.. الان تازه دوباره انرژی و انگیزمو به دست آوردم.. انگیزه ای که به خاطر وقت گذرونی با آدمای به درد نخور خیلی کم شده بود..
خدایا بخاطر سال های خوب گذشه ازت ممنونم.. ممنون که سال گذشته بهم کمک کردی و خیلی اتفاقات خوبی توش واسم افتاد.. لطفا بهم کمک کن امسال هم "خوب" باشه.. موفقیت و آرامش و پیشرفت.. توی سلامتی، درسام و پول.. خدایا میدونی که سر قولایی که بهت دادم هستم :) مرسی که قراره بازم بهم کمک کنی :) میدونم هر چی که بشه خوبه..