poor cat

امروز یکی از ناراحت کننده ترین صحنه های عمرمو دیدم.. رد که میشدم کنار پیاده رو یه گربه مرده ای بود.. که انگار ماشین از روش رد شده بود.. وضع خوبی نداشت.. از یکی از پاهاشم استخونش مونده بود.. شبیه به گربه هایی بود که میان تو حیاط و خیلی باهام دوستن.. چند لحظه ای کنارش وایسادم.. نگاش کردم.. ولی کاری نبود که بتونم واسش بکنم :(

گربه ها واقعا برای من دوست داشتنی ان.. دوست داشتنی ترین.. بیشتر از آدما.. مثل این آقایی که این روزا کلیپاش معروف شدن.. با گربه ای به نام "گلی"..!

حوالی غروب

نزدیک غروب که میشه.. حتی لازم نیست به خورشید نگاه کنم.. همین که تحت تاثیر اون نور و اون فضا باشم کافیه.. که احساس خیلی عجیبی بهم دست بده.. یه اتمسفر و مود خیلی خاص.. که انگار منو در زمان به حرکت در میاره.. و منو میبره به یه جایی که خیلی با الان متفاوته.. من منم ولی بقیه چیزها جدیدن.. انگار یه زندگی دیگه رو بهم نشون میده..! یا آینده رو.. یا شایدم تصویری از حس و آرزو های درونمو..! هر چی که هست دوست داشتنیه.. و میشه هر روز چند دقیقه ای تجربه اش کرد.. اگه خوب حواستو بهش بدی.. و اجازه بدی که تورو ببره به اون جایی که میخواد.. مثل یه معجزه..

نیمه ابری

دلم برای یه آسمون نیمه ابری تنگ شده.. اینجا خیلی وقته که آسمون همیشه صاف بوده.. وقتی که گاهی آفتاب میاد.. و گاهی میره.. و ابر ها اشکال قشنگی به خودشون میگیرن.. با سایه روشن ها و جزئیات زیادشون..

مهر

یکشنبه 1 مهره.. ولی قرار نیست برم دانشگاه.. رفتن سر کلاس دانشگاه جدیدو دوست دارم.. ولی خب فعلا به لطف فلان فامیل فلان مسئول دانشگاه قبلی که بدموقع مرده و این بابا کل هفته رو مرخصی گرفته بوده.. حتی نتونستم ثبت ناممو کامل کنم..! بعدشم دو سه هفته باید هی برم و بیام.. تا تکلیفم مشخص بشه..

Lars and the real girl

چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه.. جز اینکه صبح یکم بیشتر باید میخوابیدم.. به عنوان دلیلی برای اینکه چرا امروز حال و حوصله ندارم، مغزم کار نمیکنه و نتونستم آموزشمو به مقدار کافی جلو ببرم.. بعد کمی خسته شدم از فکر اینکه فعلا چندین روزی باید دستم به این آموزش و بعدیش بند باشه.. و خب بقیه علائم کم خوابی.. که خوب باهاشون آشنام.. بعد دنبال یه فیلم از Ryan Gosling گشتم ولی اونو نفهمیدم که کدوم فیلمه.. به جاش Lars and the real girl رو دیدم.. شاید امروز بهترین روز برای دیدنش نبود چون یکم دپم کرد میشه گفت..!

Mila Rubio

گاهی بین میکس های Mila Rubio یه ترکی هست که آدم دلش نمیاد ازش بگذره.. هی برمیگردی به عقب دوباره گوشش میدی.. دوباره و دوباره..! خانواده ی به درد بخور EDM..

الاخبار

با امیر شین. حرف زدم دیشب.. گویا واسه ارشد خوارزمیه پردیس کرج.. و احتمالا ببینمش در آینده نزدیک.. با یه سری سوال و احوال پرسی و تعارفایی که تیکه پاره شد..!

کلاس گویا دو تا محصا داره..! خیلی هم عالی..

امروز به قولی که به گربه های کوچه داده بودم عمل کردم و براشون قلب مرغ گرفتم.. حکم پاستیلو داشت واسشون.. و من واقعا لذت بردم :)

یه صحبتی داشتم با یکی راجع به پتانسیل مایکت..! و خب امیدوار کننده بود :)

یه گیف پیدا کردم.. اون پایین.. دلم نیومده بود حذفش کنم.. از یه غروب برفی.. از کسی که می خندید.. دلم اومد دیگه..!

roadmap

html و css تموم شدن.. هر چند خیلی از property های css هستن که هنوز ازشون سر در نمیارم.. ولی خب قطعا باعث نمیشه که نشه باهاش کار کرد.. سریع رفتم سراغ javascript.. زودتر باید اینو هم تموم کنم.. react native و expo رو هم تموم کنم.. و بعدش دیگه احتمالا به آرزوهام در این حوزه رسیده باشم..! بعد از اینا کلاسا و داستان دانشگاهو به صورت جدی پیگیری کنم.. شاید باید تابستون انقدر رو این پروژه ای که هنوزم تهش در نیومده وقت نمیذاشتم.. انقدر پیچیده و بزرگ شده که دیگه کم کم ازش سر در نمیارم.. ولی خب به نتیجه ی مطلوب اگه برسه قطعا بی فایده نیست..

امید

فکر میکردم به مغازه ای که اونجا بود.. هر بار که از کنارش رد میشدم.. تقریبا هر روز عصر بازه.. حتی شاید جمعه ها.. لباس فروشیه.. تو پارکینگ یه خونه ای.. بغل یه بلوار نسبتا خلوتی.. جایی که تجاری نیست.. با خودم میگفتم که طرف با چه امیدی این جا رو باز کرده..؟ با چه امیدی..؟ از کجا معلوم کسی بیاد..؟ ولی حتما میاد که نبستتش.. مثل پرنده هایی که کم نیست تعدادشون ولی زندگی میکنن.. مثل بچه گربه هایی که بعضی وقتا میبینی یه پرنده ای شکار کردن.. و دیگه کم کم بچه نیستن.. همه ی اون ها با امید تلاششونو میکنن.. و نتیجه میگیرن.. این مثل یه اصله.. اصلی که نمیشه به طور قطع گفت ثابته.. ولی قابل اعتماده.. هست چون این تعادل میلیون ها سال برقرار بوده.. و به تکامل منتهی شده.. تکاملی که البته انتها نداره..

ایردراپ

از این ایردراپا حالم به هم میخوره.. هر چقدرم اگه پول بدن.. هر چقدرم اگه اون پوله به دردم بخوره.. باز خوشم نمیاد.. که حتی روزی 1 دقیقه بخوام بذارم واسشون.. حتی اگه از وقتم استفاده بهتری ام نکنم.. و اینکه انقدر همه جا هستن و ازشون صحبت میشه رومخه.. تقریبا داره 6 ماه میشه فکر کنم از شروع اولینشون.. امیدوارم به زودی تبش بخوابه و دیگه چیزی ازش نشنوم.. همون طوری که تب AI و NFT و متاورس و بقیه ی موعودای کـ.ـون گشادا خوابید.. از جماعت بی ارزشی که دنبال این چیزا افتادنم بدم میاد.. ارزش های مهم هیچ وقت اینطوری پایمال نمیشن.. هیچ وقت تلاش و توانایی قیمتشو به بطالت نمیده.. مگر به خاطر طمع زودگذری که زود گندش در میاد..

Boost

این تغییرات کوچیک ولی مهمی که مخصوصا تو این دوسه ماه اخیر ایجاد کردم تو سبک زندگیم.. احساس میکنم که خیلی موثر بودن.. اصلا مغزم احساس میکنم Boost میشه.. مخصوصا وقتایی که دقیق تر و درست تر عمل میکنم به موارد مختلف.. امیدوارم که به زودی خیلی زود به بهره برداری برسم.. مخصوصا بعد از این موارد نامبرده که داره منو تو یه لیگ دیگه میبره.. و البته هنوز در حال پیشرفته و تاثیراتش کامل نشده.. جا زیاد داره به نظرم..

وقتی قالب اینجا رو عوض کنم یعنی html/css رو تموم کردم و یه قدم دیگه به اجرای ایده ای که حدود 2 ماه گذشته داشتم روش کار میکردم نزدیک تر شدم :) و به تونستن اجرای ایده های دیگم هم باز یه قدم نزدیک تر شدم.. امیدوارم اینا به کمک این Boost ذهنی سریع تر بشن :)

Mobsters 1991

از اون فیلمایی که درباره ی لوچیانو بود، Mobsters 1991 رو دیدم.. خیلی چیز قشنگی بود.. حیف زیرنویس فارسی که اصلا نداشت.. زیرنویس انگلیسیش هم بعضی جاها تا هزار و خورده ای ثانیه و delay داشت که باید هی مرتب تنظیمش میکردم..! هر فیلم دیگه ای بود خودمو به این زحمت نمینداختم.. ولی این ارزششو داشت..

هرچند حالا که نگاه میکنم کم ترین rotten tomatoes ای رو داره که تا حالا دیدم..! گویا خیلی ها به بازیگر خوش قیافه ی نقش لوچیانو و لباسای شیک و زرق و برق فیلم اعتراض داشتن.. یا در واقع با این اوصاف انتظار بیشتری براشون به وجود اومده.. تا شاید مثل Godfather از آب در بیاد.. بعضی ها به مثبت نشون دادن چهار شخصیت اصلی.. بعضی ها کلا به لوچیانو.. ولی به نظرم با اینکه اون شخصیت خیلی شناخته شده ای نبوده و احتمالا اطلاعات زیادی درباره اش نیست.. و اینکه تو این فیلم سعی داشتن از لحاظ تاریخی واقعی باشه.. به داستان خوب پرداختن.. هر چند که سکانسا بعضا بی ربط بودن.. که به نظرم شاید باید توی 2 یا 3 قسمت میساختنش.. چون انتظار منم این بود که شناخت بیشتری بتونم پیدا کنم.. حداقل از لوچیانو یا Mayer Lansky.. گفته شده که چهار شخصیت در فیلم به شکل جوانانی نشون داده شدن که بعضی وقت ها دوست داشتن آدم بکشن..! خب البته خیلی هم بی راه نگفتن..

به هر صورت باز از اون چندین فصل پیکی بلایندرز بهتره.. با اینکه حتی اون سریالو ندیدمش.. ولی خیلی غیرواقعی، شعاری و پر مبالغه به نظر میرسه.. در حالیکه لوچیانو و لانسکی واقعا نابغه بودن.. شاید ربطی به کیفیت فیلم نداشته باشه ولی حداقل اینکه به اینا پرداختن.. کسایی که تو کاستلاماره خیلی بزرگ تر از خودشونو کشتن ولی بدون دستگیر شدن، عمر های طولانی داشتن و کلی پول به دست آوردن..!

روز پربار

امروز دنیا کوچیک و قشنگ بود.. جالب بود.. و پر از اتفاقات.. بعد از حدود 24 ساعت پا تو کفش بودن بالاخره برگشتم خونه.. همش واسه یه نامه فرم معدل..! که برای خودم و میم. شین. پیگیریش کردم.. ر. ت. رو هم اتفاقی دیدم دم ساختمون مرکزی.. که اون هم اومده بود واسه م. کارشو ببره جلو.. من نمیدونستم قراره ببینمش ولی م. بهش گفته بود که منم اونجام.. از اونجا به بعدشو دوتایی انجام دادیم.. فهمیدم که کنکور واقعا شاهکار کرده و قراره معماری دیجیتال هنر های زیبا بخونه..! برگشتنی از همدان یادم افتاد که یه تایم نسبتا تباهی با نون. غیبت ر. رو میکردیم.. شاید بخاطر حسادتکی بود..! چونکه ر. هر روز صب کتابخونه دانشکده بود و نمره طرح 5 اش ام از ما بالاتر شده بود..! و خب فکر کردم و دیدم که آره حتما خیلی زحمت کشیده.. به شکل مثبتی با خودم گفتم که اون واقعا احتمالا همه چی تموم حساب میشه.. هم وضعشون خوبه.. هم خوشگله.. حداقل از بعد اینکه دماغشو عمل کرد و غیره.. هم خیلی داره درس میخونه.. به نظر مشکل کودنی یا روانی خاصی هم نداره :) البته با توجه به شنیده ها و برخی زوایای دید خب میدونم که شیطنتای درست حسابی هم میکنه.. اما همین که بتونی هندلش کنی و از دست نری این باز خودش یه مزیته..! در هر صورت تایپ خاص و خوبی حساب میشه..

امروز خیلی حرف زدم.. چیزی که معمولا رویکردم نیست.. با راننده اسنپا صحبت کردم.. با دانشجوهای رندومی که میدیدم.. و یه پسره که اول صبح تو دانشکده بود.. نقاشی 96 بود.. و یه سری صحبتایی هم با اون داشتم.. از جمله کانکشن ها و کارای طبیعت..! کلا روز پرباری بود :) امیدوارم در آینده از این روزا بیشتر داشته باشم..

Gangster Chronicles

دلم میخواد سریال Gangster chronicles رو ببینم.. چون درباره ی Lucky Luciano عه..! در واقع لوچیانو منو خیلی یاد یه نفر میندازه قیافش.. باید ببینم توی این سریال چه طور بهش پرداختن.. هر چند احتمالا خیلی رو این شخص تمرکز نکرده.. ولی باید خوب باشه.. اما متاسفانه سایتای ایرانی که ندارنش.. باید ببینم چه طور میشه گیرش آورد..

پ.ن: البته انگار فیلم های Hoodlum، Bugsy، Mobsters و The Valachi Papers هم هستن که معروف ترن و احتمالا راحت تر میشه پیداشون کرد..

ایده ی آموزش

توی سرم این ایده و آرزو رو دارم که توی دانشگاه با استادا صحبت کنم برای اینکه بذارن یه کلاس یا سمیناری چیزی داشته باشم برای آشنایی با Rhino، Grasshopper، Ladybug tools یا Python.. میتونه مفید باشه.. هم برای رزومه من هم یاد گرفتن کسایی که بلد نیستن و احتمالا تعدادشون هم کم نیست :)

تردید یا عدم قطعیت

تو اکثر بندای من.. چه نوشتن و چه گفتن.. یک جایی برای تردید محفوظه.. که بگم "شاید" یا "فکر میکنم".. یا من مردد ام.. یا اینکه جایی برای عدم قطعیت باقی میذارم.. تلاش میکنم اگه مورد اول باشه تا جای ممکن کمش کنم.. اما بالاخره ما هیچ وقت از هیچی نمیتونیم کاملا مطمئن باشیم.. همیشه احتمالاتی هست.. و خوبه که بهش آگاه باشیم..

موش و گربه عبید زاکانی

کلاس هشتم یا شاید هم نهم بودم.. یادمه دبیر ادبیات زیاد به شعر موش و گربه اشاره می کرد.. و بعد از این که چند بار قول داده بود یه بار برامون بخوندش، آورد و خوند.. اون موقع احتمالا نفهمیدم که داستان از چه قرار بوده.. به هر جهت خوندن از شنیدن بهتره.. الان که داشتم درباره ی گربه ها سرچ میکردم به این شعر هم برخوردم.. خوندمش.. و به دلیل تمجید های اسدی پی بردم..

نگرانی

کمی نگرانم.. نگران تکمیل فرآیند ثبت نام و چند و چون شرکت در کلاس ها و گذران زندگی در شهر جدید.. قطعا از پس همه اش بر می آیم..! اما باز این حس سخت است.. چون آن چه که من باید انجام بدم رو میدونم چه باید کرد.. ولی از کیفیت کار بقیه در انجام محولاتشون مطمئن نیستم.. یک بی نظمی منو نمیترسونه.. ولی نحوه مواجهه ی بقیه با اون بی نظمی چرا..!

خوابگاه

دانشگاه هنر خوابگاه دادنش داستان داره.. خوابگاه و خونه ام که تو تهران قیمتا عالی :) فرآیند ثبت نام و جور کردن مدارک به کنار.. اینم یه چیز جداییه واسه خودش..!

درست

بله حدسم درست بود.. درباره ی همکلاسی دیگم تو پست قبلی.. ذوق حس شیشممو میکنم.. و یه فکری هم شاید بکنم واسه اون.. هر چند با اونم مشکلی نداشتم هیچ وقت.. یه زمانی ما باهم دوست بودیم.. تا اینکه من افسرده بشم یا یه سری مشکلات داشته باشم..! ولی خب باز حس میکنم دیدن آدم آشنا اونجا خیلی قشنگ نیس.. هرچند امیدوارم خلافش بم ثابت بشه..!

پ.ن: خب.. یه خورده باش صحبت کردم و خیلی کمک کننده بود :) مرسی ازش، همکلاسی گذشته و آینده..

همکلاسی

علی میم. قراره دوباره همکلاسیم باشه.. راستش خیلی خوشحال نیستم..! هرچند که باهم مشکلی نداشتیم.. در واقع هیچ نوع کانکشنی نداشتیم.. ولی تو ذهنم این جمله هی میاد که "دیگه فقط اون کلاس یه مهسا شین. ام کم داره که دیگه عنونگیش کامل بشه..!" نمیدونم.. من آدمای به درد بخور میخوام.. نه یه مشت بچه یا weirdo..! امیدوارم آدما اگه میخوان تکرار بشن حداقل خود همون آدما نباشن.. چون که واقعا از بوعلی و از اون دانشکده هر چی ام فکر میکنم هیچ کسی نیست که چشم دیدن دوباره شو داشته باشم.. شاید بهترین گزینه اش همین علی باشه.. چون تنها کسیه که بهش پیام دادم و ازش پرسیدم.. بیشتر نگران بقیه شونم..!

کارنامه نهایی کارشناسی ارشد

خب خب خداروشکر.. دانشگاه هنر تهران قبول شدم :) مث بهشتی توی اوین و ولنجک نیست..! ولی خب خوبه خیلی خوشحالم :) هنوز بهش عادت نکردم.. یعنی توی مغزم جا نیفتاده.. ولی خواهد افتاد.. امیدوارم که خیلی پربار باشه و اتفاقات خوبی بیوفته :) این چند وقت خیلی منتظر و دلتنگ بودم واسه ی تهران..! البته نه اینکه زیاد قبلا اون جا بوده باشم.. ولی خب حس میکنم خیلی باید خوب باشه.. و خب به زودی اون جا خواهم بود :)

زادروز

امروز 4 شهریور.. شهریور روز، جشن شهریورگان.. زادروز کوروش بزرگ.. و همچنین روز تولد منه :)

همچنین مثل سال های 80، 86 و 97 یکشنبه است.. اون سالا هر کدوم شروع چیز جدیدی بودن.. امسال هم هست :)

Time out

فقط یه فرصت از طرف یه نفر به تو داده میشه.. در یک جایی و یک زمانی.. اگه به هر دلیل اونو از دست بدی و زمانش تموم بشه.. دیگه اون یک شانس تموم شده.. و تو باید بی خیال فرصت جدید از سمت اون بشی..

این هم برای آدماس.. هم برای چیز های توی دنیا.. مث وقتی که میگن شتر یه بار در خونه آدم میخوابه.. تو باید قبل از time out شدن کانکت بشی.. اگه نشدی دیگه باید move on کنی و حواستو بدی به موارد بعدی.. لازمه ی این درست عمل کردن awareness و present بودنه.. که از move on کردن از موارد قبلی حاصل میشه..!