EQ
گویا IQ بالاست ولی باید روی EQ کار کنم.. آخه میدونی.. بعد از اون همه مدت طولانی اضطراب.. الان واقعا خوشحالم که میتونم راحت خودمو بیان و اکسپوز کنم.. و با این سطح انرژی که دارم حس میکنم حیفه که ازش استفاده نکنم.. میدونی..؟
گویا IQ بالاست ولی باید روی EQ کار کنم.. آخه میدونی.. بعد از اون همه مدت طولانی اضطراب.. الان واقعا خوشحالم که میتونم راحت خودمو بیان و اکسپوز کنم.. و با این سطح انرژی که دارم حس میکنم حیفه که ازش استفاده نکنم.. میدونی..؟
یه سوالی پرسیده بودم اینجا.. اینکه اول باید پولدار بشم یا اول شخصیتم باید پخته تر بشه..؟ حالا به جوابش رسیدم..! باید کار کنم.. کار هم شخصیت رو پخته تر میکنه.. هم پول دستت میاد.. نمیدونم شاید تغییرات مثبتی که میگم از تابستون پارسال در من ایجاد شد.. اینا به خاطر همون مدت کارآموزی بودن..؟
به مهسا دارم همه چیو لو میدم.. قابل اعتماد..؟ به نظر که اینطور میاد.. امیدوارم باشه واقعا.. البته اتفاقی ام که نمیخواد بیوفته.. ولی خب امیدوارم مثلا بتونه کمکی بهم بکنه یا چیزی.. الان میدونه که اونی که این مدت دربارش حرف میزدم.. زهرا بوده..!
از اینکه رابطم با بچها و مهسا خوبه خوشحالم.. کاش زهرا هم تو این جمع بود..!
برای دو تا از بچهای کارشناسی یه کار کوچیک گرسهاپر انجام دادم.. یه بخشی از پولشو دادم به یه طرحی که جالب به نظر میومد.. که غذا میدادن به بچه های نیازمند.. فکر میکنم که غذا دادن خیلی خوبه.. و تاثیر خوبی هم میذاره :) دوس دارم برای گربه ها هم خودم یکم غذا بگیرم..! گربه مون توی باغ 4 تا بچه کرده :) بعد باید واسه اونم بگیرم..
توی خواب دیدم که یه آدم دانایی میگفت: تا حرفی گفته نشه چیزی نیست و طوری که میگی همه چیزه.. دقیقا البته این جمله اش نبود ولی میگفت که نوع گفتن و متقاعد کردن مهم تر از چیزیه که فکر میکنی..
دلم میخواست گریه کنم دیروز.. اصلا نفهمیدم چه طور گذشت.. امروز ولی بهترم :) الان دیگه میتونم بی خیال بشم و از فکرش در بیام..!
تلاشمو کردم.. کلی فسفر سوزوندم.. کلی ام چیز یاد گرفتم.. ولی خب.. اون یه چیزایی میخواست تایپ کنه و ویس بگیره.. ولی دو دل بود و نفرستاد.. و خب هیچی :) حداقل فعلا..
پرستوها برگشتن به خونه.. نازی همدم من..!
اول باید مردونه تر رفتار کنم و درست تر..؟ یا اول باید پولدار تر بشم..؟ همیشه اینطور فکر میکرده ام که باید اول پول به دست بیارم.. بعد یه سری چیز ها رو تو خودم تغییر بدم یا تقویت کنم.. ولی شاید اول باید تغییرات درونی و رفتاری رو ایجاد کنم.. تا حتی بعد شاید بهتر و راحت تر بتونم به پولی که میخوام برسم..!
پس من خیلی ام بی راه فکر نمیکردم..! البته نمیخوام بگم که کار درستی میکردم که اهمیت میدادم و مضطرب شده بودم ولی خب.. اون جـ.ـنده به همه گفته بوده..! چون دوس پسر داشته اون موقع..؟ نمیدونم.. ولی این باعث میشه که حتی بخوام کم تر اهمیت بدم..! چی شد تهش..؟ هیچ اتفاق مهمی نیفتاد.. و آره من حتی بهم گفته میشه که چرا کاری نکردی..؟ البته اون که خب دلایل خودمو داشتم..
جایی که همه بلند بودن نکردی..! تعویض تمایل..!
گروه معمار ها..!
دراما هایی که اطلاعی نداشتم..!
اون خوابی که درباره ی ز. دیده بودم رو هر طور که از دستم بر میومد کشیدم.. با شخصیت اصلی مرغ مگس خوار..! و به ز. نشون دادم.. ولی نمیدونم نفهمیدم که منظورم از پرنده خودش بوده.. یا فهمیدم و به روی خوشگل مبارکش نیاورد..!
با این همه درسی که دارم میخونم و تلاشی که میکنم از صبح تا شب.. از کلاس ما اگه قرار باشه یه نفر اپلای کنه آمریکا یا جای درخوری.. اون منم :)
تو دنیای موازی ای که هفته هاش 6 روزه، میتونم هر هفته جمعه ها برم حموم و این یه هفته در میون تغییر نکنه..!
سالن مطالعه واقعا بهترین جاست برای مطالعه..! مخصوصا به خاطر اینکه میزای اینجا جلوشون یه بخش عمودی داره که باعث میشه جلوتو نبینی.. و این یه فضای دنجی رو به وجود میاره که توش فقط چیز میزای خودتو میبینی..! از وقتی میام اینجا بازدهی و تمرکزم خیلی خیلی بیشتر شده و این خیلی حس خوبی بم میده :)