سپیده صادق و گزیده گو
امروز که رفته بودم دور آخرمو تو شهر بزنم قبل از برگشتن به تهران.. پشت چراغ قرمز بودم.. دیدم عقبی 206 عه و نقره ایه و انگار رانندش صدیقه اس.. نمیدونم ماشینش چه رنگیه.. ولی حس کردم خودش باشه و اونم منو شناخته باشه.. واسه همین واسه فرار از اونم که شده دست از آروم رفتن برداشتم و یکم در استفاده از گاز و البته ترمز پشت دست انداز خودم رو لذت مند کردم..! و حس خوبی داشت.. احتمالا اینطوری اگه بخواد صحبتی در بین فامیل عشق غیبت پدری مطرح بشه درباره من.. به جای اینکه نیما خیلی شله، مثلا خیلی پتانسیل تصادف داره گفته خواهد شد..! و این آبرومندانه تر به نظرم میرسه..
+ نوشته شده در شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۴ ساعت 12:44 AM توسط نیمآ
|