استاد ق. اسکل بازم مارو معطل خودش کرد و نیومد.. ماهم حدودای 4 و بیست دقیقه از دانشکده زدیم بیرون.. بعد از یه ترم کامل که با هیچ کدوم از بچه های کلاس بیرون نرفته بودم رفتیم بیرون.. یه کافه ای رفتیم و اینا.. حرفای زیادی زده شد.. اوناییش که درباره مهاجرت و اینا بودو بیشتر دوس داشتم.. با ن. هم اسم و ن. ..! دو تای دیگه ام بودن که اونا کمی دوست نداشتی ان..! در واقع اون قدر دوست داشتنی نیستن ولی خب بازم خیلی خوبن چون رو مخ نیستن.. اصلا نیستن و حس بدی نمیدن.. برعکس خیلیا دیگه..

و اینکه فائقه رو بازم دیدمش.. مثل همیشه فریکی.. به مقدار خیلی زیاد.. نمیدونم چرا به نظرم انقدر غیرعادی میاد.. همین باعث میشه یه حس کنجکاوی بم دست بده.. میدونی..؟ و واقعا چیزی بیشتر از این نیست.. اما به قول نون. کراش کنجکاوی.. خب کم چیزی ام نیس :) و راستی نون. هم اسم واقعا چه پسر خوبیه هر چی بیشتر باش اشنا میشم باحال تر به نظر میاد میدونی..؟